- تازه کردن
- نو کردن، احیا کردن
معنی تازه کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- تازه کردن ((~. کَ دَ))
- زنده کردن، بارونق کردن. تعمیر کردن
- تازه کردن
- Refresh
- تازه کردن
- обновлять
- تازه کردن
- auffrischen
- تازه کردن
- оновлювати
- تازه کردن
- odświeżać
- تازه کردن
- refrescar
- تازه کردن
- rinfrescare
- تازه کردن
- refrescar
- تازه کردن
- rafraîchir
- تازه کردن
- verversen
- تازه کردن
- menyegarkan
- تازه کردن
- ताजगी लाना
- تازه کردن
- 새로 고침하다
- تازه کردن
- yenilemek
- تازه کردن
- kuburudisha
- تازه کردن
- তাজা করা
- تازه کردن
- تازہ کرنا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
жарить
braten
смажити
friggere
bakken